قصه بی نام قهرمانان وطن/ یادمان قلاویزان

به گزارش نوید شاهد ایلام، در میان روزهای خاکستری که غبار فراموشی بر چهره بسیاری از ارزشها نشسته است، هنوز صداهایی هستند که بوی فداکاری و ایثار میدهند. وقتی که در روزهای پایانی هفته دفاع مقدس برای دانشجویانم از بیمهری زمانه و غبار فراموشی بر چهره رزمندگان و ایثارگران آن دوران سخت سخن میگفتم، ناگهان نغمهای از دل کلاس برخاست؛ دختری از نسل ایثار و یادگار جانبازی که درد را به سکوت آموخته بود، پس از کسب اجازه، دلنوشتهای خواند که نوشتهاش نه فقط واژه بود، بلکه فریاد نسل امروز در برابر میراثی بود که دارد آرام آرام در غبار زمان گم میشود.
آن لحظه، کلاس درس دیگر فقط مکانی برای آموزش نبود؛ بلکه زیارتگاه یادمان «قلاویزان» شد و یادآوررشادتهای شهیدان غلام ملاحی، علی رضا ایرانلو، مرتضی ساده میری، علی رضا اسماعیلی، صادق امیدی، یادگار امیدی، علی مردان بالاش و... آنهایی که رفتند تا ما بمانیم. از همانجا، قصه تلخ، اما شیرین زینب محمدی آغاز شد؛ قصه دختردانشجویی که در میان زخمهای پدر، عشق به وطن را از نگاه پاسداشت فرهنگ ایثار و شهادت یافت و در میان سکوت کلاس درس دانشگاه، فریاد ارزشها شد. قصهای که باید گفته شود، تا شاید دلها دوباره به تپش بیافتد و یاد ستارگان روشن سپیده دم ایثار و فداکاری این خاک، همواره جاودانه بماند؛ و این بار «زینب محمدی» اینگونه سرود:
چه بسیارغلام ملاحیها
که به وسعت قلب وسیع شان
جان را برای وطن در دست گرفتند.
گذشتند از جان، که شیرینترین سرمایه بشریت است
امثال ساده میری ها، گذشتند تا ما امروز به راحتی بخوریم و بگردیم و بخندیم …
و یادگارها: گذشتند تا خاک ایران پایمال نشود
گذشتند تا امنیت را به قلب هایمان دعوت کنند
آری
گذشتند
حال امروز من و شما هم گذشتیم.
اما نه از جان …
گذشتیم که نبینیم اینگونه فداکاری را
چقدر قدر دان شان هستیم؟
از هیاهوی بیخیالی هایمان
سایه غم بر دوش داریم
گاهی گذر میکنیم تا نبینیم و نخواهیم که ببینیم
به راحتی میگذریم از هادیها و باکریها و همت هاو ایرانلو و علی رضا بالاش هاو هلشیها
میدانید؟! …
گاهی وقت که بر قبور آسمانی شهدا قدم میگذارم…
میفهمم که تمام اقتدار میهن را از پرواز آنها داریم
نمیدانم چرا احساس خجالت میکنم
آخر من کجا و قصه رزمندگی کجا
آنها به خاک افتادند تا ما به خاک نیافتیم
چه تیر تفنگهایی که از پیکر بی جانشان خون نوشیدند
الان که کشورم شعله ور بیخیالی هاست
جای خالی برادران رزمندهام دلم را چنگ میزند…
بعد از آنها زمین محاصرهی خشک سالی است…
چه بی ادعا از جانشان گذشتند و پل شدند
و چه بی رحمانه از این پل عبور میکنیم
جای برادران غیورم و غیوری ها...
در کنارمان خالیست
به راستی که کلام خدا چه زیباست
(وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ): به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید؛ بلکه آنها زندهاند، اما شما نمیفهمید.
به خداوند قسم که شما زندهاید و ما مردهایم
شما کوله باری پر از مهر انبیا دارید.
ایثار از آن شماست که با پروازتان
نسیم بهشتی بر ما پاشیدید
شما
الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
هستید…
ببخشید…
ببخشید که اینقدر مظلومانه از یادمان رفتهاید…
نویسنده علی حسن باباییان
انتهای پیام/